جدول جو
جدول جو

معنی علی بارقی - جستجوی لغت در جدول جو

علی بارقی
(عَ یِ رِ)
ابن عبدالله بارقی. تابعی بود. (از منتهی الارب). تابعی در سنت اسلامی به شخصی گفته می شود که در عصر پس از پیامبر اسلام زندگی کرده و از صحابه – کسانی که پیامبر را دیده اند – علم و دین آموخته است. اگرچه تابعی پیامبر را ندیده است، اما پیوند او با صحابه سبب شده است که در زنجیره ناقلان حدیث جایگاه بالایی داشته باشد. علمای علم رجال و حدیث معمولاً تابعین را به سه دسته تقسیم می کنند: کبیر، وسط و صغیر، بسته به اینکه با کدام طبقه از صحابه دیدار داشته اند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ دِ)
ابن محمد بن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون. از ملوک بنی وطاس در فاس (کرسی مراکش). رجوع به علی وطاسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَقْ قی)
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود
ابن عبدالملک رقی، مکنّی به ابوالحصین. وی قاضی حلب بود و ذکر او در یتیمهالدهرثعالبی آمده است. رجوع به یتیمهالدهر ج 1 ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ دَ)
دهی است از دهستان جلال وند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. این ده مشهور به گلیانه است. رجوع به گلیانه شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن احمد بن زین الدین بحری (علی تقی....). او راست: نهج المحجه، که در سال 1235 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرست دارالکتب المصریه ج 5 ص 397)
ابن ابراهیم بحری مصری مالکی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. از قضات قرن نهم هجری. رجوع به علی مصری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد برجی جذامی. مقری بود از مردم ’برجه’ و آن شهری است در مغرب. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن ابی بکر بن محمد بن علی بن محمد بن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. وی مقری بود و در شوال سال 771 هجری قمری درگذشت. او راست: المبهج للطالب المدلج. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 528)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبدالله بن موسی بن بلال بن عامر بن ابی موسی عبدالله بن قیس اشعری یمانی بصری، مکنّی به ابوالحسن. پیشوای اشعریان. رجوع به ابوالحسن اشعری و علی اشعری شود
ابن محمد بن عبدالله بن ابی سیف بصری مدائنی، مکنّی به ابوالحسن. مورخ و اخباری و راوی شعر. رجوع به ابوالحسن مدائنی و علی (ابن محمدبن...) شود
ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی میثمی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد بن احمد بن علی بن یحیی بکری زیدی یمنی. متوفی در بیست وهشتم رمضان سال 882 هجری قمری او راست: 1- شرح مقدمهالازهار. 2- شرح مقدمۀ بیان ابن مظفر. 3- شرح منهاج قرشی. (از معجم المؤلفین بنقل از البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 492)
ابن محمد یمنی بکری. متوفی در سال 883 هجری قمری او راست: 1- شرح مقدمهالازهار. 2- شرح مقدمهالبیان ابن مظفر. 3- شرح منهاج قرشی. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 737)
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن سلطان محمد هروی قاری حنفی. مکنی به نورالدین. عالم قرن دهم و یازدهم هجری قمری رجوع به قاری و به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 100. فهرس المؤلفین بالظاهریه. خلاصهالاثر محیی ج 3 ص 185. البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 445. هدیه العارفین ج 1 ص 751. عقودالجوهر جمیل العظم ص 264. کشف الظنون ص 24 و 60 و 445 و... فهرست الخدیویه ج 1 ص 107 و..
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالله بن یوسف بیری حلبی، ملقّب به علاءالدین. ادیب و نویسنده بود و در سال 743 هجری قمری متولد شد و عهده دار نوشته های سری ’یلبغا ناصری’ نایب حلب گشت، وچون الملک الظاهر بر یلبغا خشم گرفت و او را به قتل رساند، این علی بن عبدالله را نیز به قاهره برد و در سال 794 هجری قمری به کشتن وی دستور داد. بیری نوشته های نظم و نثر خود را در کتابی بنام ’تلوین الحریری من تکوین البیری’ جمعآوری کرده است. (از الاعلام زرکلی بنقل از الاعلام النبلاء ج 5 ص 112. الدررالکامنه ج 3 ص 75)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
سید علی ساری، وی حاکم ساری بود و وقتی سیدعلی آملی بجنگ او آمد از وی شکست خورد و به استرآباد رفت و برادر دیگر خود سیدنصیرالدین را که پدرش مؤلف تاریخ طبرستان است نزد شاهرخ میرزا پسر امیرتیمور فرستادو از او طلب کمک برای دفع مخالفان خویش کرد. شاهرخ میرزا نیز موافقت کرد و فرمان داد جمعی از سپاهیان خراسان بکمک او بشتابند. اما پیش از رسیدن سپاهیان خراسان خود سیدعلی ساری بکمک عده ای از اطرافیان خود توانست ساری را دوباره تسخیر کند. و در سال 814 هجری قمریدر رودبار بار دیگر با سیدعلی آملی جنگید و بر او پیروز شد. و در سال 820 هجری قمری سیدعلی ساری بمرض نقرس دچار شد و پس از تعیین پسر خود سیدمرتضی به جانشینی درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 346- 349)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِخَ)
ابن حسن بن علی بن ابی الطیب باخرزی سخنی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن باخرزی وابوالحسن (علی بن حسن...) و علی (ابن حسن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
دهی است از بخش گوران، شهرستان شاه آباد واقع در 24 هزارگزی شمال باختری گهواره و یک هزار و پانصدگزی با نهر. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 200 تن سکنه. آب آن از سراب گردکان - لارتامین می شود. و محصول آن غلات، حبوب، سبزی، صیفی، و لبنیات است اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند وراه آن مالرو است. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن شاه محمود بافقی. فقیه قرن یازدهم هجری بود. او راست: مجمعالمسائل در فقه. (از معجم المؤلفین بنقل از فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 302. تذکرهالمتبحرین ص 488)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَ)
شیخ علی باورجی، وی از همراهان شاهزاده شیخ علی و پیرعلی بادیک بود. چون شیخ علی و پیرعلی به قصد سرکوبی سلطان احمد پسر سلطان اویس ایلخانی، ممدوح حافظ، به تبریز آمدندو سلطان احمد از آنجا گریخت، آن دو سردار این شیخ علی باورجی را در تبریز گذاشتند و خود به تعقیب سلطان احمد پرداختند. (از ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 224)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ)
ابن مسعده باهلی، مکنّی به ابوحبیب. تابعی بود. (از منتهی الارب). واژه تابعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم رجال و تاریخ اسلامی است. تابعی کسی است که پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده، اما با یکی از اصحاب او دیدار داشته و از ایشان تعلیم گرفته است. در منابع معتبر اسلامی، تابعین جایگاه ویژه ای دارند زیرا آنان واسطه ای مطمئن برای نقل سنت و معارف دینی به نسل های بعدی بودند. نام بسیاری از تابعین در کتب معتبر حدیث آمده است.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن محمد بخاری، ملقّب به علأالدین. او راست: نزههالنظر فی الفرق بین الانشاء و الخبر، که در سال 823 هجری قمری آن را تألیف کرد. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1949)
ابن هبه الله بخاری، ملقّب به جلال الدین. وی از وزرای الناصرلدین الله بود. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 95)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِاُ تُ)
ملقّب به عمادالدین و مشهور به العادل (علی الپی...). یازدهمین تن از امرای ارتقیۀ ماردین است. که در سال 712 هجری قمری حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 151) (از معجم الانساب زامباور ص 345)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
برلاس (امیر...). وی از امرایی بود که در سال 858 هجری قمری همراه میرزا ابوالقاسم بابر بر سمرقند مستولی شدند. و او از جانب میرزا ابوالقاسم به حکومت ولایت کاشان و جاریک برگزیده شد. و در سال 863 هجری قمری وی به همراهی امیر سیداصیل، ازجانب سلطان ابوسعید مأمور دستگیری میرزا علاءالدوله و پسر او میرزا ابراهیم شد که از هرات به طرف مزینان و سبزوار گریخته بودند. آنگاه مأمور تسخیر قلعۀ عماد گشت و بر حسب فرمان سلطان، برج و بارۀ این قلعه را ویران ساخت. و در سال 864 از جانب سلطان سعید به همراهی چند تن از امرای دیگر مأمور تأدیب بعضی از قبایل عرب گشت که در حدود بیاروجمند اقامت داشتند. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54 و 77 و 78 و 122)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن احمد بن سعید بن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی. مشهور به ابن حزم و مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن حزم و علی (ابن احمد...) شود
ابن عیسی بن سلیمان بن محمد بن سلیمان بن ابان نفری فارسی. مشهور به سکری و شاعرالسنه و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سکری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عِ)
ابن زین العابدین بن هاشم عراقی حسینی فاسی. مکنی به ابوالحسن. عالم و ادیب و نحوی بود ودر سال 1194 هجری قمری درگذشت. او را فهرستی است. (ازمعجم المؤلفین از فهرس الفهارس کتانی ج 1 ص 346)
ابن هاشم عراقی حسنی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به زین العابدین. متوفی در سال 1194 هجری قمری او را فهرستی است. (از معجم المؤلفین از دلیل مورخ المغرب ابن سوده ص 358)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لَ)
ابن عبدالله بن محمد بن حسن جذامی مالقی نباهی. مشهور به ابن حسن و مکنی به ابوالحسن. فقیه و ادیب ومورخ قرن نهم هجری قمری وی در سال 813 هجری قمری در مالقه متولد شد، سپس عهده دار امر قضاء در غرناطه گردید و دوباره با سمت سفیر سیاسی از غرناطه به فاس رفت. وی در سال 892 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- المرتبه العلیا فیمن یستحق القضاء و الفتیا، در دو جزء. 2- نزههالبصائر والابصار. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ رِ)
ابن حسین بن عروۀ مشرقی دمشقی حنبلی. مشهور به ابن زکنون و مکنی به ابوالحسن. محدث و فقیه بود. تولد او پیش از سال 760 هجری قمری بوده است. و در سال 837 هجری قمری در منزل خود واقع در مسجد قدم در حومه دمشق درگذشت. او راست: 1- شرح مغنی، در چند مجلد. 2- الکواکب الدریه، در ترتیب مسند امام احمد بر ابواب بخاری، در بیش از یکصدوبیست مجلد. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ هََ)
ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فندق و فرید خراسان. حکیم و ادیب مشهور ایران و از ریاضی دانان بزرگ قرن ششم هجری بود. وی در فقه و اصول و طب و لغت و عروض و حکمت و کلام و تاریخ و سایر علوم نیز متبحر بود. یاقوت حموی در معجم الادباء نسب نامۀ کامل او را آورده و ولادتش را27 شعبان سال 499 هجری قمری در قصبۀ سبزوار از ناحیۀ بیهق یاد کرده است. اما بیهقی خود در تاریخ بیهق گوید که در سال 500 هجری قمری که سال قتل فخرالملک وزیربود در دبیرستان (یعنی مکتب) بود. بنابراین ولادت اوباید چند سالی پیش از 499 هجری قمری باشد. وی در سال 565 هجری قمری در بیهق درگذشت. او در جوانی به کسب علوم مختلف اشتغال جست. و بسیاری از استادان بزرگ عهد خود را در بیهق و نیشابور و مرو و سرخس و دیگر بلاد خراسان دید و از محضر آنان استفاده کرد از آن جمله با حکیم عمرخیام دیدار کرد و شرحی در این باره که به سال 507 هجری قمری روی داده در کتاب تتمۀ صوان الحکمه آورده است. علی بیهقی از سبزوار به ناحیۀ ششتمذ رفت وسپس به مرو سفر کرد و عهده دار امر قضاء در بیهق شد. یاقوت حموی بسیار از تصانیف او را بنقل از قول مؤلف ذکر کرده است که به ترتیب حروف تهجی عبارتند از: 1- آداب السفر. 2- احکام القرانات. 3- الاراحه عن شدائد المساحه. 4- ازاهیرالریاض المریعه و تفسیر الفاظالمحاوره و الشریعه. 5- أزهار اشجار الاشعار. 6- اسامی الادویه و خواصها و منافعها. 7- اسرارالاعتذار. 8- اسرارالحکم. 9- أسئله القرآن مع الاجوبه. 10 -اصول الفقه. 11- أطعمه المرضی. 12- الاعتبار بالاقبال و الادبار. 13- اعجازالقرآن. 14- الافاده فی اثبات الحشر و الاعاده. 15- الافاده فی کلمه الشهاده. 16- الامانات فی شرح الاشارات. 17- امثله الاعمال النجومیه. 18- الانتصار من الاشرار. 19- ایضاح البراهین، دراصول. 20- بساتین الانس و دساتین الحدس فی براهین النفس. 21- البلاغهالخفیه. 22- تاریخ بیهق، که مهمترین کتاب اوست به زبان پارسی. و آن در تاریخ و جغرافیای ناحیۀ بیهق (ناحیه ای از خراسان که سبزوار قصبۀ آن بود) و ذکر رجال علم و ادب و کتّاب و سادات و خاندانهای مشهور آن ولایت است. 23- تتمۀ صوان الحکمه، که به عربی است و آن ذیلی است برصوان الحکمۀ ابوسلیمان محمد بن طاهر بن بهرام سجستانی منطقی (متوفی بعد از سال 391 هجری قمری) ، و ذکر بسیاری از حکما و اطبا و علمای علوم اوایل که در صوان الحکمه نیامده بود و یا احتیاج به تکمیل داشت در آن آمده است و اطلاعاتی که مؤلف بخصوص درباره حکمای ایران از عهد بوعلی به بعد آورده بسیار مهم و گرانبها است. ترجمه ای از این کتاب درقرن هفتم به نام ’درهالاخبار’ صورت گرفت که دو بار در لاهور و تهران به طبع رسیده است. 24- التحریر فی التذکیر، در دو مجلد. 25- تحفهالساده. 26- تعلیقات فصول بقراط. 27- تنبیه العلماء علی تمویه المتشبهین بالعلماء. 28- جلاء صداء الشک، در اصول. 29- جوامع احکام النجوم، در سه مجلد. این کتاب از آثار معتبر او در ریاضی است، و در عین انکار علم احکام نجوم، آن را به خواهش دوستان خود نوشت. و از آن نسخی در کتابخانه های دانشگاه تهران و مدرسه عالی سپهسالار موجود است. 30- حصص الاصفیاء فی قصص الانبیاء علی طریق البلغاء، در دو مجلد و به فارسی است. 31- خلاصهالزیجه. 32 -دررالسخاب و دررالسحاب فی الرسائل. 33- درهالوشاح، که تتمۀ کتاب وشاح است. 34- ذخائر الحکم. 35- ربیعالعارفین. 36- الرسائل، به فارسی. 37- رسالهالعطاره فی مدح بنی الزناره. 38- رقیات التشبیهات علی خفایا المختلطات بالجداول. 39- ریاحین العقول. 40- السموم. 41- شرح الحماسه. 42- شرح رساله الطیر. 43 -شرح شعر البحتری و أبی تمام. 44- شرح شهاب الاخبار. 45- شرح مشکلات المقامات الحریریه. 46- شرح الموجز المعجز. 47- طرائق الوسائل الی حدائق الرسائل. 48- عرائس النفائس. 49- العروض. 50- عقوداللاّلی. 51- عقودالمضاحک، به فارسی. 52- غررالاقیسه. 53- غررالامثال، در دو مجلد. 54- الفرائض بالجدول. 55- قرائن آیات القرآن. 56- کتاب فی الحساب. 57- کنزالحج، در اصول. 58- لباب الانساب. 59- مجامعالامثال و بدائعالاقوال، در چهار مجلد. 60- المختصر من الفرائض. 61- مشارب التجارب، در چهار مجلد و آن ذیلی بود بر تاریخ یمینی. 62- المشتهر فی نقض المعتبر الذی صنفه الحکیم ابوالبرکات. 63- معارج نهج البلاغه، که شرح و تفسیر نهج البلاغه است. 64- المعالجات الاعتباریه. 65- معرفه ذات الحلق و الکره و الاصطرلاب. 66- ملح البلاغه. 67- مناهج الدرجات فی شرح کتاب النجاه، در سه مجلد. 68- مؤامرات الاعمال النجومیه. 69- نصائح الکبراء، به فارسی. 70- نهج الرشاد، در اصول. 71- وشاح دمیهالقصر، در یک مجلد بزرگ و آن ذیلی بود بر دمیهالقصر باخرزی. 72- الوقیعه فی منکر الشریعه. و نیز او را مجموعه ای ازنامه های متفرقه و مجموعۀ دیگری از اشعار خود بود. از میان این آثار اکنون کتابهای تاریخ بیهق و تتمۀ صوان الحکمه و جوامعالاحکام النجوم و لباب الانساب و معارج نهج البلاغه موجود است. و نیز رجوع به ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود. (از تاریخ ادبیات در ایران چ صفا ج 2، چ 1 ص 311 و ص 993) (معجم الادباء چ مصر ج 13 ص 219) (معجم المؤلفین ج 7 ص 96). صاحب معجم المؤلفین مآخذ ذیل را نیز یاد کرده است: سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 284. الوافی صفدی ج 12 ص 68. کشف الظنون ص 289 و 609 و سایر صفحات، اعیان الشیعه ج 41 ص 27. ایضاح المکنون ج 1 ص 3 و36 و سایر صفحات، و ج 2 ص 60 و 83 و سایر صفحات. هدیهالعارفین ج 1 ص 299. کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 299. فهرست کتاب خانه رضوی ص 80. مقدمه تاریخ حکماءالاسلام محمدکردعلی ص 9. فهرس المخطوطات المصورۀ سید ج 2 ص 175. و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 281 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
پهلوان علی دارکی، وی از طرف امیرمحمد مظفر، کوتوال سیرجان بود. و در سال 745هجری قمری امیر شیخ ابواسحاق اینجو پس از تسخیر شیرازبه قصد تسخیر کرمان به سیرجان رفت اما پهلوان علی دارکی در یکی از قلاع متحصن شد و امیرشیخ چون از تسخیرآنجا مأیوس گشت، اطراف آن شهر را غارت کرد و بطرف کرمان رفت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 282 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد برقی. از شعرای دورۀ بنی عباس. نام او در ’الغدیر’ به صورت ابومحمد عبدالله بن عمار برقی آمده است. وی شعر در مدح اهل بیت و ذم بنی عباس سرود و المتوکل خلیفۀ عباسی چون آن بشنید فرمان داد تا زبان او را از بیخ برکندند و دیوان وی را بسوختند. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 746 بنقل از معالم العلماء ابن شهرآشوب ص 135 و الغدیر امینی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وی سردار لشکر سلطان محمود سلجوقی بود و وقتی محمود از عم خود سلطان سنجر شکست خورد، سلطان سنجر درباره این علی بار از کمال الدین علی سمیرمی سوال کرد که اکنون کجا است. وی جواب داد که ’انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک’ و سلطان سنجر این تقریر را بسیار پسندید و برادرزادۀ خود را مورد نوازش قرار داد. برای تفصیل بیشتر رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 207 شود
لغت نامه دهخدا